به راستی هدف و غایت زندگی چیزی جز رسیدن به خدا خواهد بود ؟ هرگز
از این روند نباید خارج شد درست مثل زندگی بین زمین و فضا اگر زمین را مسیر رسیدن به خدا در نظر بگیریم ، فضا می شود نقطه لغزش که نه می توان به راحتی نفس کشید نه می توان حرکت داشت …
موضوع: "استاد شجاعی 1"
انسان در قلب خود خلاصه می شود
در مرحله اول باید به این حقیقت توجه داشته باشیم که انسان در قلب خود خلاصه می شود و موجودیت هرکسی در همان خلاصه می گردد که در قلب وی هست . همه قوای وجودی انسان ، چه قوای ادراکی و چه قوای دیگر ، همه و همه از قلب او منبعث می شوند و از قلب او فرمان می برند و تحت سیطره آن هستند و به اقتضای آن و طبق خواست آن به راه می افتند . همه این ها از ابزار وجودی و ابزار عملی قلب می باشند ، و قلب با ابزار متنوعو متعدد خود به کار های متنوع و متعدد می پردازد . حاکم در همه این قوای ادراکی و غیر ادراکی و حاکم در همه اعضا و جوارح ، همان قلب است .
فکر و عقل به حکم قلب و براساس خواست و اراده آن به کار می افتند و کار خود را انجام می دهند . شما وقتی اراده می کنید ، به تفکر و تعقل می پردازید ، و اراده تفکر و تعقل از شماست و اگر اراده نکنید و نخواهید ، قوه فکری و عقلی شما به تفکر و تعقل نمی پردازد و در نتیجه ، عقل و فکر شما در زیر فرمان شما و تحت سیطره شما و مقهور اراده شماست و شما هم جز قلب خود نیستید . آنکه در وجود شما به نام (( شما )) بر فکر و عقل شما حکم می راند، همان قلب شماست . اصل فکر و عقل از قلب منبعث می گردد و همیشه هم تحت سیطره قلب بوده و به خواست آن به کار می پردازد . نقشی که فکر و عقل در تنظیم اعمال قوای وجودی دیگر انسان دارد نیز براساس خواست قلب است . این که بعضی ها فکر می کنند حاکم در وجود انسان و در قوای وجودی او فکر و عقل است ، یک اشتباه بزرگ است . این تنظیم و هدایت از سوی فکر و عقل به خواست قلب است و به حکم آن انجام می گیرد و حاکم بر فکر و عقل همان قلب می باشد .
برگرفته از سخنان استاد شجاعی
چشم دل ناظربه وجه حق
چشمی که چشم دل یا ( عین قلب ) است و در این عالم و آن عالم می تواند ناظر وجه الله و شاهد آن باشد ، چشمی نیست که غیر از عقل و سمع و مشاعر دیگر ، غیر از قلب و سر ، غیر از حقیقت خود انسان باشد بلکه ، عین حقیقت انسان و قلب و سر او ، و عین عقل و سمع و مشاعر دیگر اوست
در آن مقام که انسان چهره اصلی و حقیقت خود را می یابد ، همه وجود او عقل است و همه وجود او بصر است و همه سمع و همه … است . در این مقام هیچگونه تفرقه بین خود او و قوای ادراکی او و نیز ، هیچگونه تفرقه و کثرت بین خود انسان و بین عقل و چشم و گوش و قوای دیگر وجود ندارد . تمام وجود او عقل است و تمام وجود او چشم است و تمام وجود او گوش است .
در چنین مقامی انسان با تمام وجود تعقل می کند و سیر در عوالم کلی می نماید و تعقل او هم شبیه تعقل در حیات نازل نیست بلکه ، سیر در عوالم نوری و وحدت با آنها و خلاصه ، چیز دیگری است . همچنین، با تمام وجود می بیند و دیدن او مانند دیدن او در حیات نازل نیست که یک سو را ببیند و از سوی دیگر در حجاب باشد و یا ظاهر را ببیند و از باطن ، بی خبر بوده و باطن را نبیند و یا حال را ببیند و گذشته و آینده از وی محجوب باشد . خلاصه مطلب این که با تمام وجود می شنود و با تمام وجود می چشد . انسان در مقام اصلی خویش این چنین است و فوق این چنین و آن چنان است .
برگرفته از سخنان استاد شجاعی
قلب محجوب ، فاقد صورت اصلی خویش است
قلب انسان بر اثر حجاب های ظلمانی متنوع و متراکم ، از حیات واقعی و از حیات طیبه انسانی محروم بوده و منزلت اصلی خود را از دست داده است . منزلت اولی و اصلی قلب انسانی بالاتر از آن است که به تصور بیایید و بالاتر از آن است که ما انسان های محجوب ، قدرت دریافت منزلت اصلی دل را داشته باشیم . در یک بیان دیگر باید گفت : مرتبه اصلی و منزلت واقعی دل ، همان مرتبه اصلی و منزلت واقعی حقیقت انسان یا روح انسانی است که شرح آن قبلا گذشت . قلب انسان در صورت اصلی خود ، مظهر و مجلای وجه الله و تجلی گاه اسماء حسنی و صفات علیای حق و بالاتر از همه موجودات و مخلوقات و باطن همه آنها و مَهبط اسرار الهی و اسرار وجود و بلکه ، سرّ الله است .
این حجاب های ظلمانی در مرحله اول و سپس حجاب های نورانی است که قلب انسانی را از صورت اصلی و منزلت اولی آن پایین آورده و تنزل داده و محجوب گردانیده است . گرچه حجاب های نورانی به سهم خود در تنزل دل از مرتبه اصلی و در فاصله گرفتنن آن از موطن اولی موصر بوده و از جمله حجب به حساب می آیند ولکن آنچه در تنزل دل نقش اساسی داشته و از دل انسان فقط یک اسم بی مسمی باقی می گذارد و چهره اصلی آن را کاملا تغییر داده و به اسفل السافلین می کشاند و در ردیف موجودات نازل قرار داده و در حقیت از موجودیت می اندازد ، حجاب های ظلمانی است .
بخشی از سخنان استاد محمد شجاعی